دلتنگی‌های مادرانه کهریزک – ماه نیوز

۱,۸۸۹ بازديد

دلتنگی‌های مادرانه کهریزک – ماه نیوز https://moonnews.ir/دلتنگی‌های-مادرانه-کهریزک-ماه-نیوز/ ماه نیوز Wed, 03 Feb 2021 00:49:09 0000 اجتماعی https://moonnews.ir/دلتنگی‌های-مادرانه-کهریزک-ماه-نیوز/ ساکن اتاق شماره سه ؛ زنی که خود را به عنوان کهریزک شاد معرفی می کند ، اما با اقتدار پشت چهره خود ، قلبی شکسته می داند که پس از 7 سال تنبیه فرزندان و تحویل آنها به کهریزک ، هنوز نمی خواهد آنها را ببیند. به گزارش ماه نیوز ، اتاقی که دیوارهای …

ساکن اتاق شماره سه ؛ زنی که خود را به عنوان کهریزک شاد معرفی می کند ، اما با اقتدار پشت چهره خود ، قلبی شکسته می داند که پس از 7 سال تنبیه فرزندان و تحویل آنها به کهریزک ، هنوز نمی خواهد آنها را ببیند.

به گزارش ماه نیوز ، اتاقی که دیوارهای آن با صنایع دستی و شعرهای شاعران تزئین شده است: “شما باید زندگی کنید تا آنجا که یک آنیمون وجود داشته باشد” ؛ “Her Animon” ضربدری شده و “Venus” روی آن نوشته شده است. مادری که عشق خود را به دو فرزند خود داده و آنها را به تنهایی بزرگ کرده است ، اما او چنان دلشکسته است که حتی پس از هفت سال نیز نمی خواهد آنها را ببیند.

ناهید خود را ساکن کهریزک و خوشحال توصیف می کند. وی می گوید برای تنبیه فرزندانش به كهریزك آمده است ، مجازاتی كه هنوز كامل نشده و ادامه دارد. زنی با تحصیلات عالی و چهره ای مهتابی ، آراسته و با اقتدار صحبت می کند ، به حدی که حتی راز سن و زمان گوش دادن و فقط خندیدن را فاش نمی کند.

ونوس همان زنی است که جمله اش در یک شبکه مجازی بازنشر شد: “به فرزندان خود شیر بدهید تا وفاداری به سگ ها را بیاموزند”. این بار اما یک جمله دیگر می گوید: “گرگ همیشه گرگ و گوسفندان همیشه گوسفند به دنیا می آورند. او تنها انسانی است که گاهی گرگ و گاهی گوسفند به دنیا می آورد.”

او داستان زندگی خود را در سال 1348 تعریف می کند ، همان سالی که عاشق شد و ازدواج کرد: “من در سال 1348 وقتی 16 ساله بودم ازدواج کردم. ما عاشق هم بودیم اما ازدواجمان اشتباه بود. معمولاً عاشق بدون منطق ازدواج می کند و این عشق مانند عشق های دیگر پایان نمی یابد. همسرم پس از شش سال زندگی درگذشت. هر دو خانواده ما از این ارتباط راضی نبودند ، اما این اتفاق افتاد و گذشت. “دیگر نمی خواهم به گذشته فکر کنم.”

وقتی صحبت از فرزندانش می شود ، او به دختری و پسری جمله “من دو فرزند داشتم” می گوید ، و این برای آنها مادر و پدر بود.

وی بدون وقفه و بدون اختیار ادامه داد: “خانه من در میدان ونک ، خیابان شیخ بهایی شمالی بود. فرزندانم امضای من را جعل کردند و خانه را فروختند.” من نیز برای تنبیه آنها به کهریزک آمدم و اکنون هر دو به ایالات متحده است. “

وی از بهمن 92 ساکن کهریزک بوده و با فرزندان و اقوام خود کاری ندارد: “من نمی خواهم فرزندانم را ببینم و آنها نمی توانند به دیدن من بیایند ؛ من نیز آنها را از دست نداده ام. چیزی از دست نداد ، اما فرزندان من ریشه های خود را از دست دادند. “جملات او به طرز دردناکی دردناک و سخت است و صدای تپش قلب را می توان به راحتی از زبان او شنید.

به نظر می رسد او خودش را مقصر آنچه اتفاق افتاده می داند و تنها مشكل كار او این است كه او فرزندانش را خیلی دوست دارد: “مشكل من این بود كه فرزندانم را خیلی دوست دارم و به آنها خدمت می كنم.” همین حالا ، اما من راه خود را انتخاب كردم و من در کهریزک خوشحالم. “

من به خوشبختی ساکن اتاق 3 شک دارم که او می گوید: “مطمئناً والدین نمی خواهند اینجا را ترک کنند ، هر چقدر هم اینجا خوب باشد ، این برخلاف خواست والدین است.” من این مکان را با توجه به شرایطم انتخاب کردم. “

او نوستالژی را برای کودکانی که او را رها می کنند و به آن فکر نمی کنند بی معنی می داند. در این هنگام او سرخ می شود و با وحشت تعریف جدیدی از غم و اندوه می دهد: “وقتی من جدا شدم ، هیچ کس پشت سر من نبود. چطور انتظار داری من درباره فرزندانم فکر کنم؟” آیا آنها فکر می کردند که مادرشان از این به بعد باید در کجا زندگی کند؟ وی گفت: “من ادعا نمی كنم كه به مدت 30 سال از مادرم مراقبت كنم ، اما آنچه فرزندانم برای من انجام دادند هیچ كاری برای ستم كردن به مظلوم نمی كند.”

بخشش و شفقت در اینجا مبهم است ، وقتی او می گوید: “سرنوشت سرانجام آن را نشان خواهد داد.” مطمئناً ، وقتی سرشان را روی بالش می گذارند ، وجدان آخرشان آنها را اذیت می کند ، اما من مسئول این پایان وجدان هستم. نه.

از او می پرسم آیا روزی می تواند فرزندانش را ببخشد: “من شماره دختر و پسرم را دارم. روزی که می خواهم آنها را ببخشم می توانم با آنها تماس بگیرم.” امیدوارم که آن روز فرا برسد ، اما می دانم که برنده شد تی “

قبل از اینکه از اتاقش خارج شویم ، دهانمان را با ناهید طحان شیرین کردیم. خوشبختانه ساکن کهریزک خوب صحبت می کند و من ترجیح می دهم بیشتر با او بمانم ، اما او تاج است و با توجه به شرایط موجود ، ماندن بیش از این را جایز نمی دانم.

مادری منتظر دیدن مادرش است

“سوریا” در ساختمان بنفش است. من آن را از دور می بینم. زنی لاغر ، روی ویلچر و ماسک گل سفید روی دهانش ، رنگ و بوی صدایش بسته به کرونا و ذائقه زنانه اش. من از خارج به دلیل شیوع کرونا و پایبندی به پروتکل ها به آن نگاه می کنم.

او 57 ساله است و به گفته وی ، به دلیل افکار و عقایدش به بیماری ام اس مبتلا شده است و حدود 16 سال است که در آسایشگاه کهریزک زندگی می کند.

من از فکر و خیالی که باعث او و بیماری او شده است می پرسم ، که می گوید: “من 15 ساله بودم که ازدواج کردم ، شوهرم معتاد بود ، او مرا نیش زد ، اما چون من این ازدواج را می خواهم ، بنابراین من نمی خواستم بروم خودخواهی بود که MS در روح من “طلاق گرفتم و دوباره ازدواج کردم”.

او با لبخندی نازک ادامه می دهد: “مادر می دانی ، شخص شومی نیاورد ؛ من حتی از شوهر دومم راضی نبودم ، او کار نمی کند و بیماری من که اوج می گیرد مرا ترک می کند.” خوب ، حداقل من در وهله اول بدون توجیه کردن خودم پایین نرفتم. “

او درباره فرزندان خود به ما می گوید که از همسر اول خود یک فرزند پسر و از شوهر دوم خود دو پسر دارد. پسر اول او در سال 1985 درگذشت ، اما او از صمیم قلب به بچه های دیگر می گوید که بیش از یک سال است که مادرش را ملاقات نکرده است و او معتقد است که زندگی مشکلاتی دارد زیرا او نیامده است. “

گوشه چشمان بادامی شکلش خیس است و با این وجود پیر شده و به قول معروف 57 ساله سرد و گرمای زمان را احساس می کند ، گویی مادرش را از دست داده و چشم به راه دیدن اوست. من همیشه می خواستم بگویم مادر شما برای دیدار آمده است. اگرچه او تنها دختر خانواده من بود ، اما تنها پسر خانواده ما بود. حالا پای او شکسته و بهانه اش توجیه شده است ، اما حتی اگر پای او هم شکسته نشده بود ، به دیدن من نمی آمد. “من روز مادر را به او تبریک می گویم ، اما او حقوق فرزند من را رعایت نکرده است.”

کیمیاگری کهریزک رضایت است

من آن را در ساختمان نارون می بینم. نشسته آرام روی ویلچری با چشمان بزرگ و فریبنده که آنلاین و مهربانی مادر در آن دیده می شود ، او خود را “کیمیا” می نامد ، چشمانش به ندرت به نام او. لبخند نامرئی او با تقلید از صورت و تغییر در باریک شدن چشم در زیر ماسک دیده می شود. موهای سفید او روایتگر زمانی است که در کهریزک گذرانده است.

کیمیا که چهار سال است در کهریزک زندگی می کند ، در سال 1339 ازدواج کرده و در نتیجه این ازدواج شش فرزند دارد ، اما همسرش سالها بعد درگذشت.

او داوطلبانه به کهریزک نزدیک شد و گفت که از فرزندانش راضی است و گفت هر زمان که بخواهد فرزندانش را می بیند و آنها همیشه او را به یاد می آورند. کیمیا گفت: “بعد از سکته مغزی من به مراقبت نیاز داشتم و همه بچه هایم کارمند بودند و این امکان پذیر نبود ، بنابراین من می خواستم خودم به کهریزک بیایم.” برای من از اینجا در خانه بهتر است. من کارکنان اینجا را به اندازه بچه هایم دوست دارم. “بچه هایم از آمدن من خوشحال نبودند ، اما خودم این مکان را انتخاب کردم. هنوز هیچ شکایتی از آنها ندارم ، و آنها همیشه به من مراجعه می کنند و در صورت نیاز به تجهیزات برایم می آورند.”

رنگ پتو را روی پاهایش دوست دارم. نمی دانم چرا او آن را به پای او انداخت. شاید باحال باشه کیمیا ، با رضایت فروتنانه خود ، از آن مادربزرگهای شیرینی است که شما را در آغوش امن کودک کرونا می پذیرد ، اما فرصتی به او نمی دهد. ناخودآگاه دستم را از او تکان دادم و از او خداحافظی کردم.

سکوت بی تفاوت به ساختمانها و محوطه کهریزک می چسبد ، که به گفته “ونوس” نشانه ضعف نیست و سکوت این عظمت در اینجاست؛ وداع با ما و مادران این سرزمین را به خدا واگذار می کنم.

انتهای پیام

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.