در سوگ ابوالقاسم برازجانی، استاد و پیشکسوت وکالت استان فارس https://moonnews.ir/در-سوگ-ابوالقاسم-برازجانی،-استاد-و-پیش/ ماه نیوز Wed, 18 Aug 2021 14:05:58 0000 عمومی https://moonnews.ir/در-سوگ-ابوالقاسم-برازجانی،-استاد-و-پیش/ سالهاست که عضویت در هیئت مدیره و آموزش هزاران وکیل بخش کوچکی از خدمات استاد در جامعه حقوقی بوده است.در عزاداری استاد ابوالجسوم بروجانی ، که اعتبار صنفی و ستون خانه صنفی بود ، که نور او راه را روشن می کرد و سخنان او عشق به زندگی را القا می کرد ، شمع حلقه …
سالهاست که عضویت در هیئت مدیره و آموزش هزاران وکیل بخش کوچکی از خدمات استاد در جامعه حقوقی بوده است.
در عزاداری استاد ابوالجسوم بروجانی ، که اعتبار صنفی و ستون خانه صنفی بود ، که نور او راه را روشن می کرد و سخنان او عشق به زندگی را القا می کرد ، شمع حلقه ای که جهان را قلم من روشن می کند و زبان شرمنده است آنها به شما در غم و اندوه ، کلمات و عبارات در برابر شکوه بی نظیر شما کمک می کنند ، با عرض بدن تحقیر شده و ویژگی های بی نظیر شما را توصیف می کنند ، قلم در دست من زنده بود و اکنون کرم آن در خداحافظی شما خشک شده است بدنش در بدن من می لرزد دست درمانده احساس کریستال اشک چشمهایم را فرا گرفته است به طوری که بدون تو نمی توانم دنیا را ببینم.
نه ، این نام زندگی نیست ، زندگی بدون بهانه وجود با تو بی معنی ترین کلمه هستی است. آیا زنده می ماند و زنده می ماند؟ بگو و فکر کن ، تمام قدرت من اصلاً نمی تواند این غم را تحمل کند ، چگونه می توانم غیبت تو را مطالعه کنم؟ قرار ملاقات ما نبود ، من و شما در مدار جهان بودیم ، تصمیم گرفته نشد که شما سفر کنید و من سردرگمی شما را ببینم.
یکی یکی چراغ خانه ها خاموش شد ، شهر از هیجان بیرون رفت و از هیچ کجا بیرون رفت.
Abolgesum Borajani عنوان و نام خانوادگی نیست که اعتبار جهان بوده و هست. امروز که حضور این علاقه مندان را در سفری امن و ابدی رها می کنید ، بخشی از وجود آنها را با خود برده اید و این کمبود جز خاطره و نام شما جبران نمی شود.
از این پس تا پایان عمر ، ساعت ها منتظر عدالت هستم تا بار دیگر قدم های محکم و بوی حیات بخش حضور روح من که می دانم تو می آیی ، زیرا جوهر حضور این دنیایی نبود جسم و روح جنسیت حضور شما از طریق بدن و روح عبور کرده و به روح نفوذ کرده است ، بنابراین تا زمانی که روح در بدن وجود دارد شما نیز مانند همیشه یک همراه و همسایه هستید.
فردا و فردای آن روز ، وقتی پای خود را به قوه قضائیه می گذارم ، اشک هایم را در جستجوی شما پاک می کنم ، تا همیشه گوشه ای از دادگاه مملو از نور و عطر مردانگی و دانش را ببینم و بدانم که شما مانند همیشه ، ثابت و استوار در آنجا بایستید. او همراهان من را دید که مانند پروانه ها در اطراف نازنین شما پرواز می کردند و راه خود را با کمالات بیکران شما جمع می کردند ، و من هنوز روزهای وجود شما را می بینم ، بدون دیدن این روزها دست تقدیر از شادی تا روز حضور شما گرد می زند. و با سختگیری خود شرکت کنید.
دلم برات تنگ شده و باز این قلب شکسته بطن آرزوست چون من سنگ شده ام و دوباره این سنگ صبور زندان آتش است
خداحافظ رفقا ، فرصتی که بیهوده بود ، رفقا در غرش زنمه ، آتش دودی از کنار ما گذشت
من این مقدار درد و رنج ناشی از انحلال شما را فقط از بقایای جاودان شما بر می دارم و به خودم می بالم که کمی مفتخرم که همیشه مشتاق مجازات و مجازات شما بوده ام. استاد جان ، خداحافظ ، ما به امید دیدار با شما دلتنگ شما خواهیم بود.
* از شعر سیاوش کسرایی / خون سیاوش
* وکیل
- ۰ ۰
- ۰ نظر